آمار بازدید

» تعداد افراد آنلاین: 60
» بازديد امروز: 464
» بازديد ديروز:
» بازديد کل: 464

کتاب مغازه ی جادویی

تولیدکننده:
نویسنده جیمز دوتی
مترجم فریناز بیابانی
سال چاپ 1400
تعداد صفحات 248
وضعیت کتاب نو
وضعیت فیزیکی کتاب آکبند
نوع جلد شومیز
انتشارات دانش آفرین
توضیحات کتاب مغازه ی جادویی اثر دکتر جیمز آر. دوتی است به ترجمه فروزان صاعدی و چاپ انتشارات کتاب مجازی. کتاب پیش رو روایتی است از زندگی واقعی نویسنده، یک جراح مغز و اعصاب که کودکی سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته و آسیب های روحی فراوانی را که بر روانش وارد شده با خواننده به اشتراک می گذارد. او هم چنین از دستورالعمل ها و موهبت های روحی که مسیر زندگی اش را به سوی عشق، خرد و آرزوهایش هدایت کرده و تنهایی، ترس، خشم و شرم را از وجودش زدوده سخن می گوید، از ترفندهایی جادویی که به آرام شدن و پرورش ذهن منجر می شوند و از قدرت شفقت که می تواند تغییراتی وسیع به دنبال بیاورد. “مغازه جادویی” اثری عمیق و آموزنده است که نشان می دهد شادی بدون رنج حاصل نخواهد شد و تنها زمانی شادمانی در دل ها جریان خواهد یافت که شفقت و دلسوزی ناشی از درک رنج خودمان و اطرافیان مان را به دست بیاوریم. دکتر دوتی از ارتباط بین مغز و قلب سخن می گوید و نشان می دهد که هریک از ما چطور می توانیم موثر و تفاوت آفرین باشیم.
 

گزیده ای از کتاب

به تدریج متوجه شدم که وقتی از دست کسی عصبانی هستم، معمولا به این دلیل است که خودم از درون رنج می برم و از دست خودم عصبانی هستم. قبلا هرگز متوجه این موضوع نشده بودم. کلمات او مدام به ذهنم می آمد: «کسایی که دیگران رو اذیت می کنن خودشون بیش تر از همه اذیت می شن.» حق با او بود. نکته همین بود. اگر بتوانی زخم های خودت را درمان کنی، دیگر نه صدمه می خوری و نه به دیگران صدمه می زنی. وای! یعنی بودن با روث به نوعی من را شفا می داد؟

هفته ی قبل، روث به من گفته بود که آخرین چیزی که قصد دارد به من بیاموزد، قدرت رسیدن به هر چیزی است که می خواهم. آمادگی رسیدن به آن مرحله را داشتم. از حرف زدن در مورد قلب کمی خسته شده بودم. خیلی وقت ها فکر کردن به آن آزارم می داد و خاطرات دردناکی را جلوی چشمم می آورد که مدت های طولانی سعی کرده بودم در اعماق درونم دفن کنم تا کم تر آزارم دهند اما متوجه شدم که هرچند ظاهر شدن این خاطرات واقعا دردناک است، مواجهه با آن ها هربار راحت تر می شود و دیگر چندان دردناک نیستند. در نهایت، با این که می توانستم این رویدادها را در ذهنم زنده کنم، واکنش عاطفی ام مانند قبل نبود. می توانستم با آن خاطرات بنشینم و در رنج و درد ناشی از آن ها غرق نشوم. می توانستم با آن خاطرات بنشینم و خودم را سرزنش نکنم یا به نوعی فکر نکنم که تقصیر من بوده است. دیگر می توانستم با آن خاطرات وقت بگذرانم و داشتم متوجه می شدم که اگرچه گوینده هنوز در آن جا بود، دیگر مانند قبل به او توجه نمی کنم یا شاید هم صدایش واقعا کم شده است.

روث قلب من را کاملا باز می دید و اگرچه گاهی درد داشت، حال دلم خوب بود.

ارسال نظر:
اگر تصویر خوانا نیست اینجا کلیک کنید
همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود.
* نظر هایی كه حاوی توهین است، منتشر نمی شود.
* لطفا از نوشتن نظر های خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.