آمار بازدید

» تعداد افراد آنلاین: 36
» بازديد امروز: 1504
» بازديد ديروز:
» بازديد کل: 1504

کتاب اگر حقیقت این باشد

تولیدکننده: انتشارات ماهی
نویسنده کالیین هور
مترجم عباس زارعی
سال چاپ 1401
تعداد صفحات 280
وضعیت کتاب نو
وضعیت فیزیکی کتاب آکبند
نوع جلد شومیز
انتشارات آموت
معرفی کتاب اگر حقیقت این باشد کتاب اگر حقیقت این باشد داستانی از کالین هوور با ترجمه عباس زارعی است. این داستان درباره نویسنده تازه‌کاری است که مشکلات زیادی دارد اما ناگهان با یک پیشنهاد کاری، همه چیز تغییر می‌کند. درباره کتاب اگر حقیقت این باشد لوئن اشلی نویسنده‌ تازه‌کاری است که حالا به مشکلات مالی فراوانی برخورده است. او در آستانه ورشکستگی است و مطمئن است که تمام درها به رویش بسته شد‌اند. اما ناگهان اتفاقی می‌افتد و روزنه امیدی به سوی او باز می‌شود. جرمی کرافورد که شوهر نویسنده معروف، وریتی کرافورد است، به او پیشنهاد کاری پردرآمد می‌دهد. جرمی از لوئن می‌خواهد تا مجموعه رمان ناتمام همسر ناتوانش را به پایان ببرد. اما ...‌
 

کتاب اگر حقیقت این باشد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از طرفداران داستان‌های عاشقانه هستید، خواندن کتاب اگر حقیقت این باشد را به شما پیشنهاد می‌کنیم.  

درباره کالین هوور

کالین هوور در سال ۱۹۷۹ در تگزاس به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۱ اولین رمان خود،بسته، را منتشر کرد. وبلاگ‌نویس معروف، ماریس بلک، به این رمان پنچ ستاره داد و این کتاب به سرعت از پرفروش‌های نیویورک تایمز شد. هوور کتاب‎های زیادی نوشته است که بیشتر آن‌ها مانند «عقب‌نشینی»، «ما تمامش می‌کنیم»، «این دختر» جوایز و دستاوردهای ارزشمندی داشته‌اند.

بخشی از کتاب اگر حقیقت این باشد

پیش از آن که خون به سر و تنم بپاشد، صدای ترکیدن جمجمه‌اش را می‌شنوم.

از ترس فورآ یک قدم به سمت پیاده‌رو عقب می‌روم. یکی از پاهایم به جدول کنار خیابان می‌گیرد، برای حفظ تعادل میله تابلوی توقف ممنوع را می‌گیرم.

همین چند ثانیه پیش جلویم بود. وسطِ شلوغی منتظر بودیم چراغ عبور عابران پیاده سبز شود، اما مرد ناگهان قدم به خیابان گذاشت و با کامیون تصادف کرد. در آخرین لحظه، پریدم که بگیرمش، اما موفق نشدم. پیش از آن که سرش زیر چرخ کامیون برود، چشم‌هایم را بستم، اما صدای ترکیدن جمجمه‌اش را شنیدم: پاپ! درست مثل صدای باز کردن در بطری.

سرش به گوشی گرم بود، احتمالا قبلا بارها در همین حالت، بدون آن که سانحه‌ای روی دهد، از این خیابان عبور کرده بود. مرگی در اثر عادت‌های روزمره.

مردم شوکه شده‌اند، اما کسی جیغ و فریاد نمی‌کند. مسافر کامیون سریع پایین می‌پرد و کنار بدن مرد زانو می‌زند. از صحنه تصادف کمی فاصله می‌گیرم، چند نفر برای کمک به آن سو می‌روند. نیازی نیست به مردی که زیر چرخ کامیون افتاده، نگاه کنم تا بفهمم از این تصادف جان سالم به در برده یا نه. کافی است نگاهی به پیراهنم بیندازم که قبلا سفید بود و حالا غرقِ خون است... و این یعنی بهتر است به جای آمبولانس، نعش‌کش خبر کنند.

می‌چرخم بلکه راهی پیدا کنم، می‌خواهم از آن شلوغی دور شوم تا بتوانم نفس بکشم، اما چراغ عبور عابران پیاده سبز می‌شود و سیل جمعیت به راه می‌افتد. دیگر غیرممکن است بتوانم در رود خروشان مَنهَتن، بر خلاف جریان آب شنا کنم. بعضی‌ها بی‌آن‌که سرشان را از روی گوشی‌هایشان بلند کنند، از کنار صحنه تصادف می‌گذرند. از حرکت باز می‌ایستم و صبر می‌کنم خلوت‌تر شود. نگاهی به صحنه تصادف می‌اندازم، سعی می‌کنم چشمم به جنازه نخورد. راننده کامیون کنار ماشینش ایستاده و با چشم‌های از حدقه درآمده با تلفن همراهش صحبت می‌کند. چند نفر هم با کنجکاوی بیمارگونه‌شان از این صحنه هولناک فیلم می‌گیرند.

ارسال نظر:
اگر تصویر خوانا نیست اینجا کلیک کنید
همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود.
* نظر هایی كه حاوی توهین است، منتشر نمی شود.
* لطفا از نوشتن نظر های خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.