آمار بازدید

» تعداد افراد آنلاین: 74
» بازديد امروز: 341
» بازديد ديروز:
» بازديد کل: 341

دن کیشوت

تولیدکننده: ییرسیل
توضیحات کتاب دن کیشوت، اثر میگوئل دو سروانتس است با ترجمه ی ذبیح الله منصوری و چاپ انتشارات نگاه. این اثر از قدیمی ترین رمان ها در زبان های نوین اروپایی است. شخصیت اصلی داستان مردی پنجاه ساله به نام آلونسو کیشانو است که کتاب خوان و اهل تفکر است. او تحت تاثیر کتاب هایش، ابتدا به آئین ها، ماجراها و قصه های شوالیه گری علاقه مند می شود و سپس به تدریج شیفته ی شوالیه های ماجراجویی می شود که به دنبال ماموریتی شرافتمندانه هستند. علاقه ی او به داستان های شوالیه گری آنچنان زیاد میشود که تمام زمین های خود را برای خرید کتاب می فروشد. رویای کیشانو این است که شوالیه ماجراجو شود و سوار بر اسب و زره بر تن در دنیا ماجراجویی کند تا تمام اشتباهات عالم را درست کند و کم کم رویای خود را عملی می سازد…
 

گزیده ای از کتاب

همه ماجراجویان و شجاعان و ملوانان جهان که او شرح حال آنان را در کتاب ها خوانده بود، هرکدام یک خانم داشتند و نسبت به خانم مزبور عشق می ورزیدند و در بازگشت از هر جنگی نزد خانم برمی گشتند؛ و یک شوالیه پهلوان بی خانم چون درختی است که میوه و حتی برگ نداشته باشد.

دن کیشوت دولامانش فکر می کرد که وقتی به راه افتاد، هرگاه با یک غول برخورد کرد و برای ثواب اخروی یا تحصیل اجر دنیوی و اخروی با یک ضربت شمشیر آن غول را از پا درآورد، آن وقت چه بکند و درباره غول مزبور چه تصمیمی اتخاذ کند.

شوالیه ها و پهلوانان دیگر در این مواقع تکلیف خود را می دانستند و فورا غول مزبور را کت می بستند و پیاده مقابل اسب خود به راه می انداختند تا اینکه به مسقط الراس می رسیدند و آنجا مقابل خانم خویش و زنی که محبوب قلب آنها بود، زانو بر زمین می زدند و در حالی که یک دست را روی قلب می گذاشتند، با دست دیگر به طرف غول اشاره می کردند و می گفتند محبوبم، این غول را از راه دور آوردم تا زیر پای تو قربانی کنم.

آن گاه غول مقابل محبوب پهلوان جبهه بر خاک می سایید و می گفت ای فرشته زیبا که مانند تو در بهشت هم یافت نمی شود، آقای شوالیه فلان (در اینجا غول اسم شوالیه را می برد) با یک ضربت شمشیر یا نیزه یا چیز دیگر مرا از پا درآورد و مغلوب کرد و من همچون موری ناتوان اسیر او شدم و اینک اختیار حیات و ممات من در دست تو است و اگر تو که سال به سال زیباتر می شوی، اراده کنی، شوالیه فلان طق تمایل تو مرا آزاد خواهد کرد.

دن کیشوت هرچه بیشتر در این خصوص فکر می کرد، بیشتر بر او محقق می شد که برای یک شوالیه و ماجراجوی بزرگ، وجود یک خانم ضرورتی غیرقابل احتراز است و دلاور ماجراجویی که محبوب ندارد، نمی تواند خود را محبوب دیگران کند.

ارسال نظر:
اگر تصویر خوانا نیست اینجا کلیک کنید
همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود.
* نظر هایی كه حاوی توهین است، منتشر نمی شود.
* لطفا از نوشتن نظر های خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.